چرا معماران مینویسند

والتر گروپیوس در بیانیه‌‌‌ی تأسیس مدرسه‌ی باوهاوس در سال ۱۹۱۹ «هدف غایی تمامی فعالیت‌های خلاقانه را «ساختن» دانست.این در حالی بود که نه گروپیوس و نه مدرسه‌ی باوهاوس، هیچکدام تا لحظه‌ی نگارش این بیانیه، کمترین سابقه‌ای در ساختن به معنای واقعی آن نداشتند.


گروپیوس شخصاً به این واقعیت اذعان می‌کند: «زندگی من جایی بین زمین و آسمان، در بلاتکلیفی سرگردان است… چیزی برای طراحی وجود ندارد که بتوانم از طریق آن، درآمدی هر چند ناچیز کسب کنم.» حتی زمانی که شرایط اقتصادی بهبود یافت، باز گروپیوس فاصله‌‌اش با دنیای مادی معماری را حفظ کرد. او در دوران دانشجویی‌ دریافت که اگر شخصاً به نقشه‌‌کشی معماری بپردازد، دچار گرفتگی عضلانی خواهد شد، به همین خاطر با پرداخت دستمزد به دوستانش، آنان را به کشیدن طرح‌های دانشجویی‌اش گمارد.

در ادامه و پس ار ورود به دنیای حرفه‌ای معماری، گروپیوس مشغول به همکاری با معماران دیگری از جمله آدولف مه‌یر گردید و مجدداً از کلمات برای تشریح مقاصد معمارانه‌اش بهره گرفت.

والتر گروپیوس از جمله معماران برجسته‌ای است که از «واژگان» بصورت گسترده در ارائه‌ی کارهایش استفاده کرده، اما او یقیناً یگانه معماری نیست که چنین راهی را برای خود برگزیده است. معماران معدودی از زمان ویتروویوس تا دوران معاصر به نوشتن رساله یا بیانیه در باب معماری پرداخته‌اند. آدولف لوس، یکی دیگر از چهره‌هایی است که علاوه بر فعالیت در زمینه طراحی، به عنوان یک نویسنده‌ی پرکار و زبردست نیز شناخته شده است.

او معتقد است که ویژگی‌های ذاتی معماری‌ او از طریق تصاویر قابل انتقال نبوده و هر معماری خوب باید قابلیت توصیف در قالب واژه‌ها را دارا باشد. یکی دیگر از استادان معماری مدرن یعنی لوکوربوزیه سوئیسی‌الاصل نه تنها در دوران حیاتش حدود ۶۰ کتاب تألیف نمود بلکه به هنگام درخواست تابعیت فرانسوی‌ در سال ۱۹۳۰ حرفه‌‌ی شخصی‌اش ‌را به جای ‘architecte’ (معمار)  ‘homme de lettre’ (نویسنده) اعلام کرد.

علیرغم تمایل معماران به نظریه‌پردازی درباره‌ی آثار معماری از دوران روم باستان تاکنون، مرز بین نویسندگی و طراحی بویژه در سال‌های دهه‌ی هشتاد میلادی در نتیجه‌ی توجه فزاینده پست‌مدرنیست‌ها به نشانه‌شناسی کمرنگ‌تر گردید. بسیاری از معماران دیروز که توانسته‌اند در جایگاه پیشروان معماری امروز تکیه کنند، اعتبار خود را در ابتدا از طریق نویسندگی و پرداختن به «معماری کاغذی» کسب کردند: پیتر آیزنمن، دانیل لیبسکیند و رم کول‌هاس (به عنوان مهمترین نمونه‌ی قابل بررسی)، برخی از ستار‌ه‌های امروز عالم معماری هستند که آوازه‌ی خود را بیش از آنکه از طرح‌ها و ساختمان‌ها به‌دست آورده باشند، ازطریق تألیفاتشان کسب نمود‌ه‌اند. نفوذ معمارانی از این دست بر محیط آکادمیک و روابط درون حرفه‌ای معماران بسیار گسترده است.

رساله‌ی پیش رو تلاش دارد تا نسبت بین نویسندگی و (طراحی) معماریِ معماران را مورد بررسی قرار دهد و این هدف را با طرح این پرسش مقدماتی آغاز معماران از نوشتن و چاپ متون درباره‌ی معماری چیست؟ آیا این مسئله راهبردی برای بازاریابی و فروش طرح به کارفرماست یا تلاشی که معماران برای نمایش ذات روشنفکرانه‌ی معماری به عنوان یک رشته‌ی علمی انجام می‌دهند؟ آیا نویسندگی معماران تنها انعکاسی از فرآیند طراحی است یا اهدافی برای طراحی و معیارهایی برای شکل تماس با اثر معماری نیز تعریف می‌کند؟ تفاوت بین نویسندگی در میان معماران با نویسندگی در میان مورخان و ناقدان معماری در چه مواردی می‌باشد؟

گاهی اوقات معماران در نوشته‌های خود تلاش می‌کنند تا قواعدی را برای خود و دیگران به عنوان اصول طراحی وضع نمایند. با این وجود در پاره‌ای موارد همخوانی‌ای بین این نظریه‌پردازیه‌ها و ساختمان‌هایی که ساخته می‌شود، به چشم نمی‌آید که این امر باعث ایجاد تردید در انگیزه‌ی معماران از نوشتن می‌شود. یکی دیگر از مصارف متون معماری در تبلیغات و بازنویسی تاریخ معماری است. در موارد متعدد دیگری نویسندگی به یکی از مراحل تفکر طراحی بدل می‌شود.

از آنجا که پرسش از نوع رابطه‌ی نویسندگی و (طراحی) معماریِ معماران بسیار گسترده می‌باشد، این رساله رویکردهای تئوریک متفاوتی را در شکافتنِ مباحث، مورد بررسی قرار خواهد داد: هستی‌شناسی هنر آرتور سی دانتو، اندیشه‌ی artwriting نزد دیوید کریر، نشانه‌شناسی معماری نزد اومبرتو اِکو، نظریه جامعه‌شناسانه پیر بوردیو درباره‌ی سرمایه‌های فرهنگی و راهبردهای تشخص‌یابی (distinction) و کاربرد دی‌کانستراکشن در معماری توسط مارک ویجلی.

پیش‌شرط ورود به مسئله و فهم این رساله، آگاهی عمیق از تاریخ معماری مدرن شامل آثار شاخص ساختمانی و نوشتاری این قرن می‌باشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد