لایه های پنهان نقد
نخستین نشریه حرفهای معماری در دهه 40 توسط عبدالحمید اشراق با عنوان هنر و معماری با هدف آشنایی بیشتر معماران با وضعیت این حرفه در جهان معاصر، و نیز معرفی هنرمندان و معماران ایرانی منتشر گردید. دو دهه بعد، پس از توقف فعالیت این نشریه و در شرایطی که فقدان یک مجله تخصصی معماری محسوس بود، رضا رضایی راد نشریه معماری و شهرسازی را بنیان نهاد که به سرعت به تنها بستر مکتوب گفتمان معماری تبدیل گردید. به موازات این اتفاق سید رضا هاشمی با همکاری سهیلا بسکی، نشریه آبادی را در وزارت مسکن و شهرسازی با هدف ترویج دیدگاههای معمارانه و ارتقای کیفیت محیط منتشر نمودند. با همین سیاق در نیمه دهه 70 نشریه معمار نیز انتشار یافت. چندی بعد مجله معماری و فرهنگ در دفتر پژوهشهای فرهنگی به همت حسین سلطان زاده و مجله معماری ایران نیز توسط محمدرضا جودت عرضه گردیده، مجلات دیگر معماری و شهرسازی نیز پای به عرصه نشر گذاشتند.
امروزه به دلیل ارتقای سطح آگاهی عمومی، خوشبختانه تعداد زیادی مجله و نشریه در حوزههای معماری و طراحی شهری منتشر می گردند. اما سؤال اینجاست که ایا موضع و موقعیت کنونی معماری در کشور ما میتواند توجیه گر انتشار این تعداد نشریه باشد؟ آیا موضوعاتی که به آنها پرداخته می شوند از نیازهای کشور برخاسته و دارای ارزش میباشند؟ ایا نمیبایست رابطهای معنادار میان این تعداد کثیر نشریات با محصول معماری کشورمان که عموماً از سطحی متوسط از نظر اندیشه، تکنولوژی و اجرا برخودار هستند دیده شود؟ در اینجا فرصت آن نیست که به سایر مسایل نظیر نقش کارفرمایان، متولیان امور، و سازمانهای تصمیم گیرنده که امروزه به نوعی هدایتگر بستر جریان معماری و بر شکل¬گیری زمینه، زمینه شناسی، هزینههای اجرا و قوانین دست و پاگیر تاثیر گذار هستند بپردازیم. در حقیقت، تنها میتوان به این مسأله اشاره نمود که زمینه موجود دشوارتر از آن است که محصول مطلوب معماری بتواند از آن حاصل آید.
و باز سؤال همیشگی که چرا در کشوری با پشتوانه قوی فرهنگی که مملو از ارزشهایی بی¬همتا و دارای توان بالقوه فراوانی از افراد مستعد میباشد ما هنوز نتوانستهایم معماری خود را به موقعیتی قابل قبول در سطح ملی و جهانی برسانیم؟
آیا نشریات ما به عنوان بستر نقد معماری نمیتوانند با تحلیلهای خود در ارتقای سطح معماری کوشیده، عدم قطعیت ها را تشخیص داده و مفاهیم و نظریاتی را که قابل تأمل نیستند از عرصه گفتگو و جدلهای بی¬پایان خارج سازند. به نظر می رسد که هر مسألهای دانش محورِ مفهومی، باید همانند یک شاهکار ادبی ارتباط دهنده جامعه با سایر حوزههای دانش بشری باشد. از آنجا که معماری یک دانش صرف نیست نمی توان بر فروکاستن آن به یک فرآیند قطعی مبتنی بر تحلیل تحولات خردگرایانه اصرار ورزید. مسایل مثبت و منفی در کنار یکدیگر برای حل معادلات حل نشده ادراکی به کار می روند، در حالیکه ارزشها ممکن است در مسایل پیچیده و ظریف ذهنی به صورتی شناور بروز یابند. با اینکه میدانیم رابطه هنر با جامعه مسأله سادهای نیست و اینکه جامعه ما با مجموعهای از قوانین محافظه¬کار و مطلق¬گرا مواجه است، به عنوان هنرمند این وظیفه ماست که به سوی آزادی گام برداریم.
نقد میبایست با ساختارهای بنیادین جامعه مرتبط بوده و به بروز فرصتها و دیدگاه ها بیانجامد، و از لحاظ محتوا نهایتا تبدیل به استعارههایی از عدالت اجتماعی و غنای آزادی گردد.
به عنوان یک معمار، آیا میتوان پاسخی پایدار برای عقاید خویش ترسیم نمود؟ و یا میبایست در رویاهای حقیقت فراموش شده خویش به سر بریم؟ آیا نباید قطعیات تصمیمات عوامانه را به دور ریخته و با تزریق زیبایی شناسی نوین خونی تازه به کالبد نیمه جان معماریمان ببخشیم؟ گویی ما چارهای جز تجدیدنظر در مسیر خویش نداریم و باید به استقبال عقاید جدید رفته و مواضع دیوان سالار و محافظه کار خود را به کناری نهیم.
امروزه با ظهور ابزارهای نوین، جریان جهانی شدن و سیلان عظیم اطلاعات، ما در آستانه تحولی شگرف در سیر حرکت معماری قرار داریم. با ظهور چنین اِگو ـ واره کثرت¬گرایی ما به پایان عصر قطعیت دکارتی نزدیک می شویم. در چنین شرایطی نمیتوان بسترهای شکل دهنده معنویت خویش را در فضاهایی دیگر جستجو نمود. از سوی دیگر، جهان¬بینی نوین، تمرکز و توجه ما را به حوزهای وسیع تر که حاصل تعامل اندیشه ها است بسط داده و این روند باید از میانه این ادراک و بینش¬های جدید، به جستجوی هم آوایی ها، قوانین و طبقه¬بندی های اعتبار برانگیزی بپردازد که مسیرهای صحیح را در این زمینه پیچیده و بسیار متغیر می یابند. چنین راهی در محل تقاطع جهان¬بینی¬های مختلف و ارزیابی پایداری اجتماعی پدید میآید و این همان جایی است که معماری را در سرد
منبع انتخاب مقاله : |
این مقاله پیش از این در فصلنامه معماری و شهرسازی چاپ شده است |
رگمیایی میانِ شبکهای از هزاران عامل مؤثر قرار داده است. با پیروی از ساختارزدایی¬های دریدا و یا فوکو، و آموزههای سرشار از معرفت و معنویت مولوی، و یا لایههای پنهان مفهومی ژیل¬دولوز میتوان دریافت که همواره یک نقد صحیح میتواند راهی برای انتقال ارزشهای جاودان به شمار آید.
گفتمان امور فراگیر فرهنگی، این سؤال را در ذهن پدید میآورد که ماهیت مسایل پیچیده چیست. تاویل معمارانه و احساس آرامش حاصل از خواستهای مبتنی بر نوعی بینش استقراری از طریق پذیرشهای انتقادی، اینک بخش قابل توجهی از زندگی حرفهای ما را تشکیل میدهد. علی رغم احساسی نوستالژیک که از گذشته خویش در ما به جای مانده است، همه چیز در حالتی مه آلود به سر میبرد. امروز حتی اگر در آرزوی هویت گمشده خویش باشیم، باید با این جریان چند بعدی با دقتی عمیق و تدبیری هوشمندانه مواجه شویم و در مسیری مبهم که مملو از سایه هاست به سوی مقصد روانه گردیم.
منبع انتخاب مقاله : |
این مقاله پیش از این در فصلنامه معماری و شهرسازی چاپ شده است |
داراب دیبا -فصلنامه معماری و شهرسازی چاپ شده است .
منبع انتخاب مقاله : |
این مقاله پیش از این در فصلنامه معماری و شهرسازی چاپ شده است |